فرهنگ امروز/ شیما بهرهمند:
ازرا پاوند در میانه نوشتن نامهای به جیمز جویس است که بهطرز نامنتظرهای جویس از راه میرسد. البته «لحنِ نامه پاوند نشاندهنده این صحنه است.» قریببه هفتسال از آشناییِ ازرا پاوند و جیمز جویس گذشت تا این دو شخصیت ادبیِ مطرح قرن بیستم اینبار نه از طریقِ کاغذهای سفید نامه، که رودررو دیدار کنند. پاوند در حالِ نوشتن نامهای به جویس است که بناست او را قانع کند از ایرلند، شهری که جویس بهقولِ منوچهر بدیعی، هنوز بهمعنای دقیق کلمه در آن جا نیفتاده است، دست بردارد و بهجایی برود که روزگار بهتری بگذراند. پیشنهادِ پاوند جدا از تدریس، نوشتن مقالاتی در ازای مبلغی اندک است که تنها بهدرد گذران زندگی میخورد. جویس اما تردید دارد که این خُردهکارها بهقصد معیشت مانعی بر سر راه نوشتن «اولیس» باشد و در نامهای به پاوند مینویسد نوشتن مقاله برای امرارمعاش برای او ناممکن است و چندبار تکرار میکند که نمیخواهد هیچچیز مانع کار «اولیس» شود، هیچچیز! برای همین از پاوند میخواهد که او به تریسته برود اما سرآخر تغییر عقیده میدهد و این «حسنختامی است برای آشفتگی و گیجیِ مشهورش.» نخستین دیدار احساساتِ غریبی را در هر یک از آنها برانگیخت. جویس، پاوند را «آدمی پیشبینیناپذیر و پُر شور و هیجان» و «معجزه سرخوشی» میخواند، اما فکر میکند در دیدار نخست، پاوند بیش از هر چیز او را «بورژوایی ناامید» یافته است. ازقضا ازرا پاوند نیز بعدها درباره جویس همین نظر را دارد گرچه چندی بعد، در نامهای خطاب به کویین مینویسد «جویس خواستنی است، اگر ترشرویی ایرلندیاش را در ظاهرش نادیده بگیری،حس کردم که پشت این ظاهر آدمی است پراحساس که موسیقی مجلسی را نوشته است. مابقی همه نبوغ است؛ یعنی ثبت واقعیتها درباب خلقوخوی، خلق شعرهای اولیه با لطافت و ظرافت... البته که مثل یک ایرلندی کلهخر و یکدنده است، اما نمیتوان او را بهکل نامعقول و غیرمنطقی دانست. شکر خدا، آنقدر یکدنده است که بداند دارد چهکار میکند و به آن بچسبد.»
از قرار معلوم، ١٥ دسامبر ١٩١٣، نخستین نامه پاوند خطاب به جویس نوشته میشود و این ارتباط بهمیانجیِ دبلیو. بی. ییتس برقرار میشود. از مفاد نامه چنین برمیآید که ییتس با پاوند حرف زده است تا نوشتههای جویس را در مجلات انگلستان چاپ کند. و پاوند در نامهای خطاب به جویس که بهقول خودش اولین نامه او به کسی خارج از حلقه آشنایانش است، با لحنی پر عتاب و کنایه و طنز از وضعیت مجلات انگلیسی و نسبت خود با آنها مینویسد. اینکه بهطور غیررسمی با دوتا از روزنامههای جدیدِ بیپول در ارتباط است: «اگوئیست» و «سِربریلیست» که «خدا میداند یعنی چه!» و البته این دو از نظر پاوند تنها نشریاتِ سرپای انگلستاناند که از آزادی بیان حمایت میکنند و پیگیر ادبیات هستند (نمیگویم آن را میفهمند). «دومی میتواند حقالتألیف کمی هم بدهد، اولی عملاً نمیتواند هیچ پولی بدهد، ما این کار را بهخاطر دلخوشیاش میکنیم و اینکه جایی داشته باشیم برای چاپ نوشتههای آشکارا مدرن.» بعد خطاب به جویس مینویسد که نمیتواند قول بدهد نوشتههای او چاپ شود، چون در انتخاب مطالب اختیار تام ندارد. «اسمارت سِت داستانهای معرکه میخواهد. مجله شعر شعرِ معرکه میخواهد. من مسئولِ درک سردبیر از واژه معرکه نیستم اما آنها برای هر خط دو شیلینگ میدهند...» و سرآخر پاوند مینویسد خوب یا بد، وضعیت همین است. تا اینجای کار در نظر پاوند، تنها وجه اشتراک یا «رشته پیوندِ» او با جویس «یکی دو نفرت مشترک» است. چند نامه بعد، که حدودِ یک سالی فاصله دارد، جویس فصلِ نخست «چهره مرد هنرمند در جوانی» را همراهِ «دوبلینیها» برای پاوند فرستاده است و آنطور که از تغییر لحنِ پاوند برمیآید و خطابِ او که از «جناب جویس» یا «آقای عزیز» به «جویسِ عزیز» بدل میشود، او سخت به وجد آمده، دست به قلم میبرد تا در نقد این دو کتاب بنویسد. «دوبلینیها و آقای جیمز جویس». پاوند نقدش را از نثر درهموبرهمِ آثار معاصر انگلیسی آغاز میکند و نثرِ داستانهای کوتاه جویس را از هرگونه شلختگی و درهموبرهمنویسی مبرا میداند. «چندان که خواننده باهوش را ترغیب میکند تا از درسخواندن دست بکشد و سه دلار و شش پنس پای این کتاب بدهد.» بهنظر پاوند باعث تعجب است که آقای جویس ایرلندی است. «کسی که از تخیل ایرلندی یا سلتی و فانتزی که همهجا پخشوپلا شده بسیار خسته است. پاوند خطِ فارق مشخص و عصیانگری بین آثار جویس و نثر او با دیگر معاصرانش میکشد و تعبیر جالبی را برای این یِکهگی، تفاوت یا حتا تضادِ آشکار بهکار میبرد: جویس «نهادی برای حمایت از صنایع روستایی ایرلند نیست.» پاوند در نقدِ خود نشان میدهد که جویس تا چهحد از دیگر معاصران خود فاصله دارد و به چه نحو از آنان «معاصر»تر است و مدرن و پیشرو. او از آداب و مناسکِ ادبی زادبومِ خود ایرلند برگذشته و به نثرنویسی جهانی پیوسته و از آن پیروی میکند. از نظر پاوند، جویس دوبلین را آنگونه نشان میدهد که لابد هست، او تن به نمایش مضحک نمیدهد. «او به کاریکاتور دیکنزی اعتماد نمیکند.» تصویرِ دیگرگونهای که جویس در آثارش از دوبلین و تاریخِ این شهر نشان میدهد نزدِ پاوند چنان واقعی و فراگیر است که میتواند درباره هر شهر دیگری نیز صدق کند، و تازه این آرا مربوط به زمانی است که هنوز جویس «اولیس» - از مهمترین آثار قرن بیستم و ادبیات جهان- را ننوشته و نقشه معروفش از دوبلین را ارائه نداده است. «اسامی بومی و برخی از کنایههای خاص و تعدادی وقایع بومی دیگر را بردارید و اسامی بومی دیگر، کنایهها و وقایع بومی دیگر را جایگزین کنید، آنگاه این داستانها را میتوان از زبان هر شهری بازگو کرد.» پاوند در ادامه به تاریخ ادبیات ایرلند اشاره میکند و جویس را متعلق به دورهای میداند که با او و داستانهایش آغاز شده است. زیرا جویس مانند کسی مینویسد که معاصر با نویسندگان اروپایی است. خصیصه جویس در این است که برخلافِ سنت ادبیات ایرلند، دور از تقلید و ذهنگرایی هولناکِ مد روز، با چیزهای معمولی و مردمان پیشپاافتاده سروکار دارد. کمیته انتخابات، پانسیونی پر از خادمها، چاندلر کوتوله، اینها سوژههای او هستند و او با آنها چنان رفتار میکند انگار موضوعات باارزش هنریاند که تاکنون از قلم افتادهاند و بهچشم نیامدهاند یا نَدید گرفته شدند. جویس بهباور پاوند از تمام جزئیات غیرضروری دست میکشد و با انتخابِ دقیق جزئیات و چیدن ماهرانهشان از ریختنِ هر چیز نامربوط در داستان تن میزند تا به ملالِ روایت گرفتار نشود. آنچه اغلبِ آثار امپرسیونیستی با آن درگیرند و به آن «تأثیرات زمینهساز» میگویند که توجیهی بیش نیست و در نظر پاوند، آدم را از روایت بیزار میکند. ازاینروست که پاوند جویس را نویسندهای میداند که از دیگر نویسندگان امپرسیونیست پیشی میگیرد. دستآخر نیز پاوند با خواندنِ تنها یک فصل از «چهره مرد هنرمند در جوانی» و چند داستانِ «دوبلینیها» چنین رأی میدهد که جیمز جویس بهخاطر داستانهایش جایگاهی محکم در میان نویسندگان انگلیسی بهدست خواهد آورد، تا حدی که هرگز نتوانیم ازشان چشمپوشی کنیم.
«پاوند/ جویس»، برگزیدهای از نامههای ازرا پاوند به جیمز جویس و مقالاتِ او درباره جویس چندی پیش با گزینش و ترجمه مرتضی پاشاپور در نشر حکمت کلمه منتشر شده است. نامهها و مقالاتی خواندنی که جدا از تاملاتی درباره جویس، جایگاهِ او و روزگارش، شِمایی از قرن بیستم و جریانهای ادبی شاخص آن دوران نیز بهدست میدهد. این کتاب شاملِ هفت بخش است: «نامهها و مقالهها: ١٩١٣-١٩٢٠»، «سرگذشتی عجیبوغریب»، «دوبلینیها و آقای جیمز جویس»، «از مقالهی فقدان محض ایرلند»، «آقای جویس و صحنه مدرن»، «جیمز جویس» و «جیمز جویس و منتقدانش».
روزنامه شرق
نظر شما